هوالحبیب
گفتن ندارد اما، دلم نمیآید ننویسم که چقدر دلتنگم! از شما که پنهان نیست. میخواستم تعطیلی بین دو ترم، من باشم و حریم امنتان. یک جرعه زیارت ناب میخواستم. یک نفس از هوای حرم، همین… من همیشه به کم قانع بودم. اما همه راههای مادی میگویند: نه! میگویند: «بچسب به مقاله ناتمامت. برای المپیاد فکری کن. کتابهای نخوانده را ورق بزن. برای ترم جدید برنامه بریز.» میگویند: «دلت را به روی معجزه ببند!»
شما دلتان میآید آقا؟!
زفاک
30/دی/96