هوالحبیب «سید همیشه در هر شناسایی و عملیاتی … به تن داشت و در هر زمستان و تابستان و عید و عزا، همیشه زیر لباسهایش، پیراهن سیاهی میپوشید. وقتی بچهها از او پرسیده بودند چرا همیشه سیاه پوشی، گفته بود: «عزادار خودم هستم که مردهام.»» لشکر… بیشتر »
کلید واژه: "کتاب"
هوالحبیب ایستادهام جلوی قفسه و رو به رویم کتابهای آقای نظری چشمک میزنند. به شدت به شعرهایشان علاقه دارم. میدانم این روزها بین این همه صرف و نحو خواندن هیچ چیز این اندازه حالم را خوب نمیکند. رنگ زرد “ضد” علاقهام را بیشتر برمیانگیزد ضمن… بیشتر »
هوالحق «وقتی برای اولین بار در همه عمر دری را به رویت قفل کنند احساس غریبی به تو دست میدهد. آن قفل انگار با تو حرف میزند. میگوید: «عجالتاً زندگی کردن برای تو قدغن است. حالا این پشت بمان تا تصمیمی برایت بگیرند.» صداهای گوش خراشی که از بسته شدن… بیشتر »
هوالحبیب «دیدن دشمن از نزدیک حس غریبی دارد. استشمام بوی ادکلنی که زده است، نحوهی لباس پوشیدنش، طرز نگاه و رنگ پوستش، تُن صدا و زبان گفتوگویش، همه و همه به تو میگویند که دشمن در یک قدمی توست؛ دشمنی که همیشه به او فکر کردهای، دشمنی که تا آن لحظه فقط… بیشتر »