هوالحبیب “اینجا جادهای دارد که میگویند به کربلا منتهی میشود. من نمیدانم اگر به کربلا برسم و از دور گلدستههای حرم مطهر حضرت امام حسین علیهالسلام را ببینم چه حالتی به من دست خواهد داد. آیا پاهایم قدرت حرکت خواهند داشت یا نه؟ به خدا نمیدانم.… بیشتر »
کلید واژه: "کتابخوانی"
هوالحبیب انگار نمیشود همه چیز را با هم داشت. باید یک جایی دست به انتخاب زد و من از سر اجبار یا اختیار بالاخره تصمیم گرفتم. حالا دیگر پنج شنبهها صدای قدمهایم کاجهای آتشکده را از خواب بیدار نمی کند. بیخیال آن دانشآموز زرنگی شدهام که همهی آرزویش… بیشتر »
هوالحبیب ایستادهام جلوی قفسه و رو به رویم کتابهای آقای نظری چشمک میزنند. به شدت به شعرهایشان علاقه دارم. میدانم این روزها بین این همه صرف و نحو خواندن هیچ چیز این اندازه حالم را خوب نمیکند. رنگ زرد “ضد” علاقهام را بیشتر برمیانگیزد ضمن… بیشتر »
هوالحق «وقتی برای اولین بار در همه عمر دری را به رویت قفل کنند احساس غریبی به تو دست میدهد. آن قفل انگار با تو حرف میزند. میگوید: «عجالتاً زندگی کردن برای تو قدغن است. حالا این پشت بمان تا تصمیمی برایت بگیرند.» صداهای گوش خراشی که از بسته شدن… بیشتر »