هوالحبیب
یک وقتهایی صبح از خانه می زنی بیرون بدون اینکه بدانی چه چیزی انتظارت را میکشد. اتفاقات خوب یا بدی که به ذهنت خطور نمیکند. امروز وقتی وارد صحن امامزاده شدم با دیدن ماشینها تعجب کردم این همه ماشین آن درست وسط صحن که هیچ وقت اجازه پارک داده نمیشود، جای تعجب داشت، خصوصا که چند پلاک قرمز هم بینشان بود. از “مریم السادات” میپرسم او هم سرش به علامت بی اطلاعی تکان میدهد. چند دقیقه بعد که وارد کلاس میشوم. میفهمم “آیتالله ناصری” برای یک مراسم سخنرانی به مناسبت هفته وقف دعوت شدند و سری هم به حوزه ما میزنند. حالا بماند که از کادر مدرسه جز مدیر کسی نیست و اینکه با چه هول و ولایی میافتیم به جان سالن و مرتب کردنش. و مهمتر شاید بیرون کردن گربهای است که سرزده آمده داخل سالن.
سخنرانی اگرچه کوتاه اما نکات مهمی داشت. مثلا اینکه هدفمان را از حوزه آمدن درست کنیم. نگاهمان به مدارس علمیه مثل سایر مراکز علمی نباشد. هدف اصلی حوزهها تغییر ماهیت است. پس باید به فکر اصلاح خودمان و دیگران باشیم. و این نیازمند طهارت دل، نیت صحیح، تلاش و توسل است.
بعد سخنرانی به صورت “یزدانی” نگاه میکنم. میدانم این ترم انگیزهاش چقدر کم شده است. حتی تا چند لحظه پیش از سخنرانی برایم از سختیهای امروز میگفت. اینکه دخترش سر آمدن به مهد چطور خون به جگرش کرده و یک لحظه تصمیم گرفته دیگر نیاید اما به توصیه همسرش دوباره لباس پوشیده و نظرش را تغییر داده است. میگویم الان هدفت از آمدن به حوزه چیست؟ میگوید: میخواهم خودم و دیگران را درست کنیم. جملهاش هر چند تکراری است اما چشمهایش موقع ادا کلمات برق امید دارد.
خوشحالم از دشت اول هفتهمان. خدایا شکر…
زفاک
20/آبان/96