هوالحبیب
دروغ چرا؟ وقتی شروع میکنم به خواندن سؤالات، وقتی بین دو گزینه وامیمانم که خُب حالا کدام جواب صحیح است و هر چه به ذهنم فشار میآورم پاسخ کمتری مییابم، ایمان میآورم که اشتباه بزرگی کردهام. افسوس میخورم برای همتی که نکردهام. کاش کمی به خود زحمت داده بودم و نگاهی هر چند گذرا به کتاب انداخته بودم! اما دیگر جایی برای ای کاش نیست. فرصت ها گذشته و دقایق سوخته است و حالا زمان برداشت داشتههاست و پیروز از آن کسی است که کوشیده. من اما دست و ذهنم خالی است و نگاهم خیره به برگه پاسخنامه و قلمی که نمیچرخد روی کاغذ…
حرفهای میم در گوشم زنگ میزند. “روز قیامت هم همین است، آن روز هم میگوییم کاش کمی آدم بودیم و حواسمان جمع، کاش اما…”
زفاک
10/بهمن/96