هوالحی
صبحی وقتی برای بار دوم کتاب را خواندم. سرم را گذاشتم روی بالش. دلم آرام بود. چشمهایم را بستم و در دلم گفتم هر نمرهای که بگیرم مهم نیست. همین که بین الطلوعها بیدار ماندهام، کافی است. همین که همه تلاشم را کردهام. اما الان وقتی میبینم نمره کامل را نمیگیرم دمغم. یعنی همین برای دروغگو بودنم کافی است. در عبد نبودن، در راضی نبودن… پس این همه تکرار چه سودی دارد؟ این همه واژه اندوختن جز وزر و وبال است؟!