هوالباقی
شهربانو، شهربانو… چند بار اسمش را در ذهنم تکرار می کنم. اما هیچ تصویر روشن و واضحی یادم نمیآید. اطلاعاتم به سن و نسبتش با پدر و مادر قد میدهد. کسی که از چنگال پیری و آلزایمر در امان نماند و البته مرگ…
به چشمهای پدر نگاه میکنم پر است از نگرانی. لحن مادر و چشمهای سر به زیر علیرضا هم دست کمی از آن ندارد. خدایا این چند روز آینده را بخیر بگذران…