هوالحق
هر چه با خودت کلنجار میروی میبینی نمیشود. به دوروبرت نگاهی میاندازی وضع طوری نیست که دست روی دست گذاشت و حرفی نزد. آژیر خطر خیلی وقت است که به صدا درآمده، پس سکوت نشانه سفاهت است.
میروی سراغ مسئول فلان اداره، میگویی: ببخشید آقا این چه وضعی است! چرا جلوی این کنسرتها را نمیگیرید؟ چرا فلان مجری اینطور حرف میزند؟ چرا فلان فیلم اکران میشود؟ چرا آن کتاب زیر چاپ است؟ چرا در فلان مجله مقالات مورددار چاپ میشود؟ طرف اگر از آنهایی باشد که بالکل منکر هرگونه عیب و ایراد در حوزه استحفاظی خود هستند، میگوید: به نظرم درجه چشمتان 5ـ6 درجهای بالا است و خبر ندارید! من یک چشم پزشک خوب سراغ دارم، معرفی کنم؟
یا نه وضع خرابتر است. طرف از آن دسته است که یکی به نعل میزند یکی به میخ. از آن ریشدارهای بیریشه! اولش یک هندوانه میگذارد زیر بغلت و از اینکه آدم دغدغهمندی هستی اظهار خرسندی میکند. پشتبندش هم از سر سیاست سوسه میآید که بله حق با شما است. ما هزار بار گفتهایم اصلا در مملکت اسلامی این چیزها معنی ندارد. اینها تأثیر منفی روی جوانهای جامعه دارد. جلوی پیشرفت علمی ما را میگیرد. جنبش نرمافزاری ما را به تعویق میاندازد. ما پدر این آدمها را درمیآوریم! دستور میدهیم آن فیلم را از پرده بردارند. آن مجری هم من خودم ممنوعالتصویرش میکنم. در آن مجله هم فی الفور تخته میکنیم. القصه هندوانه دیگری میگذارد زیر بغلت و روانه ات میکند طوری که خودت هم بو نبری! یک ماه بعدش هم میبینی روز از نو روزی از نو!!
میروی پیش فلان مسئول فلان دانشگاه فلان شهر، میگویی: چرا وضع محیط علمی اینطوری است؟ چرا حریمها شکسته، چرا قبح مسائل ریخته، چرا کسی جلوی این اردوها را نمیگیرد. احیانا توی باغچههایتان درخت سیگار کاشتهاید! اگر طرف از آن دو دسته قبلی نبوده باشد. ابتدا کمی عز و جز میکند. بعد هم با ناله جانسوزی که دل سنگ را آب کند، میگوید: من چهار سر عائله دارم. مرا از نان خوردن نیندازید. به پیر به پیغمبر مرا با این آدمها طرف نکنید!!
از سر ناچاری میآیی خانه، رو میکنی به پدر خانواده با لحنی ملایم میگویی: آقای پدر این چه وضعی است؟ کمی برای این جوان فلکزدهات وقت بگذار. بنشین پای حرفش ببین چه مشکلی دارد؟ کم و کسریاش چیست؟ پدر، اگر شیفت شب نباشد. سردماغ باشد و راننده تاکسی هم از آب درنیامده باشد. میگوید: چه کم و کسری! گوشی دارد در قطع وزیری، اینترنت با سرعت خدا کیلومتر در ساعت! آن وقت عوض دستمریزاد گفتن، دو قورت و نیمتان هم باقی است؟
رو میکنی سمت مادر خانواده بلکه دو کلام با او هم صحبت شوی، میبینی ای دل غافل پای سریال خواب هفت پادشاه میبیند!
زفاک
آبان 95
سلام غیثِ عزیز .
از حضورت خیلی خیلی ممنونم . این متن را قبلا خوانده بودم دردناک بود .
نظرات پستِ قلم . . . بخاطر یک اشتباه من بسته شده بود بابت کامنتت خیلی ممنونم باعث شد تصحیح اش کنم :)
موفق باشی بانو . . .