هوالحق
نمیدانم بعد از 34 سال باید از تو چه باقی مانده باشد که بیاورند؛ از آدمی که جوان و سالم بوده، رشید و قدرتمند. برای خودش مردی بوده. برای همسرش سایهسر و برای فرزندانش مایه دلگرمی. برای پدرش مایه سربلندی و برای مادرش … اما این را میدانم که برای یک عدهای فرقی ندارد. مثلاً همانها که خود را به نفهمی زدهاند! عدهای که چشمها و گوشهایشان را رو به حقیقت بستهاند. اگر هم میبینند منافع خودشان است. اگر هم میشنوند مطامع خودشان است. برای آنها کسی که برگشته چه قاعده یک آدم باشد چه تکههایی از استخوان، فرقی نمیکند. اصلا بودن یا نبودن مسئله نیست. مهم نطقهای انتخاباتی است هرچند نمک روی زخم بپاشد. اصل رابطه است گیرم با تغییر نظام محقق شود! بله از نظر آنها باید هزینه داد باید به این همه جنجال هم خاتمه داد. سیوچند سال؟! بس هست نه؟ ما باید سرمان به کار خودمان باشد. آهسته برویم و آهستهتر بیاییم. چرا سری که درد نمیکند را ببندیم؟ گره تحریمها را باید با لبخند باز کرد نه با خطونشان. باید به توسعه پایدار اندیشید به آینده فرزندانمان، هرچند به لامذهب بودنمان منتهی شود. ما باید جنتلمن باشیم و چاههای نفتمان را دودستی به دیگران تقدیم کنیم. باید محفل تروریستها را گرم نگهداریم! و در مقابل مرگ کودکان یمنی و فلسطینی روزه سکوت بگیریم! بله این قاعده دیپلماسی باز است و ما به آن رأی دادهایم!
بگذار بیش از این کامت را تلخ نکنم. تو برگشتهای و مهم شکی است که به یقین رسیده و دلی که از پس این همه آشوب و طوفان به آرامش. حالا دستکم تکه سنگی هست تا مأمن اشکهای شبانگاهی شود…
زفاک
21/تیر/1396
نه عمامه به سر و نه که ردا در بر داشت
در دلش حال و هوایی ز غم حیدر داشت
نیمه شب تا که به صورت به زمین خورد آقا
با لب غرق به خون زمزمه مادر داشت
شهادت معلم والامقام مكتب جعفري پيشاپيش تسليت باد…