*هوالحق*
داشتم لیست نگرانیهایم را مرور میکردم. فکری از صبح مثل خوره به جانم افتاده بود. دلم میخواست این مبارزه تا نابودی این غده سرطانی پیش رود؛ اما ور منفی ذهنم به کار افتاده بود. ورد کرده بود: تاریخ روی دور تکرار است. از کجا معلوم عدهای خودشان را وسط نیاندازند. احتمالش که محال نیست، هست؟ آدمها ممکنالخطا هستند غیر از این است؟
دروغ چرا میترسیدم کم کم سر و صدایی از اینجا و انجا بلند شود.
میترسیدم وقتی مالکها در یک قدمی دشمن رسیدهاند؛ آدمهایی در شیپورهایشان بدمند. رسانههایشان را به خط کنند. میترسیدم از داخل و خارج مجبورمان کنند دوباره جام زهر را سر بکشیم؛ اما مثل همیشه سخن رهبری همه را شست و برد. آقا رسما و علنا صلح تحمیلی را رد کردند. حالا یقین دارم تا اسرائیل از صحنه هستی محو نشود این مبارزه ادامه دارد.
#به_قلم_خودم