هوالحبیب
خوب یادم هست. دست راستم در دست چپ سین بود و دست چپم در دست راست تو. خانم زینی داشت عقد اخوت میخواند برایمان تا خواهر شویم! آن لحظه فکر میکردم خدا چه زود دعایم را مستجاب کرد. چه زود دوست خوبی مثل تو نصیبم شد. فکر نمیکردم قرار است به این زودی تو را از دست بدهم. سین خوب است اما نه اندازه تو. مهربان هم است اما باز نه اندازه تو. اصلا میدانی هیچ کس چشمهایش اندازه تو با من صادق نیست. هیچ کس اندازه تو از ته دل برای موفقیتم دعا نمیکند. هیچ کس اندازه تو لحنش صفا ندارد.
امروز سمت چپم جای تو خالی بود…