هوالحق
“اللهم العن اول ظالم ظلم حق محمد و آل محمد…”
همواره حق با خدا بوده و هست “بل الانسان علی نفسه بصیره". من و این واژهها بصیریم به خود. گفتهاند خودی که با خدا نیست بیخود است پی خود است. زود است طالب دیدار شود. زمینه میخواهد دل تا با آهتان آب نشود با هرم نفستان نسوزد شاهپر واژهها. کمی که با خود بیاندیشیم ـ من و واژههاـ میفهمیم چرا رخ پنهان کردهاید در پس ابر غیبت. دست کم این روزها آگاه شدهایم به احوال گذشتگان. خواندهایم قصه غصهدار غربت آل عبا را. شنیدهایم درد سترگ بیدردی مردمان را. آنجا که قلب حق مجروح دشنه دشنام میشود و چهره تقوا مضروب خنجر تزویر. درست رو در روی نورچشم معصوم. چشم در چشم امام معصوم آتش زدن به کاشانه و جان معصوم(س). زهرا مرضیه(س) را زهر کلامها در بستر انداخت. محسنش را لگد ظلم به شهادت رساند. بوی زهم خدعه سینهاش را سنگین کرد. جانش را عقل معاش اندیش مردمی پست گرفت. خدا گفته بود ایمان آوردن و اسلام آوردن دو چیز است. فرق است بین تسلیمی که لق لقه زبان باشد با آنچه که مقبول جان است. رسول خدا(ص) میدانست دوری مابین سلمان، عمار و مقداد با اولی و دومی و سومی به قاعده بهشت از نار است. فرسنگها فاصله است از حوض کوثر تا شرابا حمیما. خواست سخن پایانی چون کلام حق نوشته شود، اما طعنه نفاق امان نداد. این بار پای امتحانی سخت در میان بود. سنگینتر از آنچه سنگهای داغ مکه با سینه یاسر و سمیه کرد. سوزانتر از ریگهای شعب ابی طالب بر کف پای برهنه طفلان گرسنه. آری تنی که پروار دنیاست تاب تیزی شمشیر عدالت ندارد حتی اگر امر، امر خدا و رسولش(ص) باشد. خواهان بهانه خلقت باشد و بر در خانه حسنین(علیهم السلام) به انتظار یاری. وقتی که قرآن بر زبان جاری شود نه بر دل و جان بساط شیطان چه خوب بر دیدهها پهن میشود. آنگاه ماه چهره در هم میکشد. ستارگان خاموش میشوند. آسمان خودخوری میکند و در خود میگرید. زمین به خود میلرزد ولی از هم نمیپاشد. که اگر حبیبه خدا ـ دخت ختم رسلـ دم فرونبندد و زبان به نفرین بگشاید چیزی از زمین و زمان نمیماند. طومار آدمیان درهم پیچیده میشود. گفتهاند بصیرت مقیم هر جایی نمیشود. غیبت فرصت خودسازی من و این واژههاست. تاریخ روی دور تکرار است. خدا خاطرمان را خواست که با دست ولی فقیه یاریمان کرد. به عقب برنگردیم خدا تا ظهور شما پشتمان است.
زفاک
93/12/22