هوالحق
با خودم فکر میکردم باید هر طور شده در این آزمون قبول شوم. انگار همه چیز خلاصه شده بود در نتیجه این آزمون. به آب و آتش میزدم. تلاش میکردم. از این و آن میپرسیدم. خلاصه هر کاری لازم بود میکردم؛ اما الان دارم به این نتیجه میرسم که خیلی هم مهم نیست. نه آن طور که من تصورش را داشتم. اصلاً در هیچ کاری نتیجه مهم نیست. چون تلاش من یک طرف ماجراست. آن طرف خواست و اراده خدا است. من حتی اگر همه تلاشم را هم بکنم معلوم نیست نتیجه آن چیزی باشد که میخواهم. شاید صلاح من در قبولی این آزمون نباشد اصلا. پس بهتر است فقط تلاش کنم. بهتر است اصلاً به نتیجه فکر نکنم. دائم خودم را با بقیه مقایسه نکنم. نتیجه را به خدا واگذار کنم. آن وقت نه استرس دارم نه دلواپس چیزی هستم. مهم تلاش خودم هست که انجام دادم. همین که وجدانم آسوده هست و مدیون نیستم کافی است. توکل یعنی همین. یعنی خودت را به خدا بسپار .تلاشت را بکن اما در بند نتیجه نباش. هر چه میخواهد بشود. در این صورت حتی اگر نتیجه وفق مرادت هم نباشد ناامید نیستی. افسرده هم نمیشوی. تو با هر نتیجهای پیروزی.