هوالحبیب خوب یادم هست. دست راستم در دست چپ سین بود و دست چپم در دست راست تو. خانم زینی داشت عقد اخوت میخواند برایمان تا خواهر شویم! آن لحظه فکر میکردم خدا چه زود دعایم را مستجاب کرد. چه زود دوست خوبی مثل تو نصیبم شد. فکر نمیکردم قرار است به این زودی… بیشتر »