هو الشاهد من نشستهام اینجا توی این سالن تر و تمیز. باد کولر میخورد توی صورتم. فامیل دور منتظر است گرههای کور ذهنیاش را باز کنم. به خیالش خیلی بلدم. من هول کردم. اینجا همه چیز تغییر کرده است. گلها و گلدانها. پنجرهها. وسایل سرمایشی. اما انگار… بیشتر »