هوالحبیب
دانشجو که بودم فرجه اول عزایم بود. من بودم و یک عالمه کتاب و جزوه نخوانده که روی سرم آوار شده بود. تا فرجه و امتحانها تمام شود جان به لب میشدم. این روزها اما تنها عزایم سر صحیفه هست، که نخواندهام. حس روزهای فرجه دانشجویی را پیدا کردهام. سردرگمی که باید یکجوری از شرش خلاص شوم. دلم نمیخواهد به نتیجه فکر کنم. دلم میخواهد این بار بیاسترس نمره امتحان بدهم.
خدایا من عزمم را جزم کردهام، این حب نمره را از دلم بیرون کنی، لطفاً…
زفاک
7/دی/96