هوالحبیب
فقط دو روز دیگر. دو روز دیگر نتیجه سه هفته تلاشم مشخص میشود. نتیجه خوابهای دم صبحی که قیدش را زدم. برنامهای که ریختم. زورهایی که زدم. درسهایی که خواندم. نمیگویم صد درصد تلاشم را به کار گرفتم؛ اما انصافا شصت درصدش بیشک و شبهه است. این وسط چیزی که تغییری نکرده و ثابت مانده فکر کردن به نتیجه بوده آن هم از همان روز اول تا هم اکنون و دلم که همچنان بیقرار است… میدانم یک نوع ناخالصی ته دلم هست؛ یک جور طلبکاری که در این واژهها هم رسوخ کرده. منیّتی که علنا خودش را دارد نشان میدهد. میبینی همه چیز شده است: من. تلاش من، برنامهی من، نتیجهی کار من، آیندهی من، پیشرفت من. پس تو کجائی؟ سهم تو چه میشود؟ مضحک است حتی نذرها و دعاهایی هم که کردهام خالص نبودند. دست به دعا برداشتم، دیگران را مقدم کردم اما آخرش برای خودم بود. برای اینکه گفته بودی دعا در حق دیگران را برای خودتان هم مستجاب میکنم. اعتراف میکنم نتوانستم در طول این دو هفته فقط دیگران را منهای خودم در نظر بیاورم. نتوانستم بدون فکر کردن به نتیجهی خودم برای پیشرفتشان نذر کنم. میتوانستم تصور کنم وقتی هر کدام خبر قبولیش را بشنود، چقدر ذوق میکند. چشمهایش چه برقی میزند از خوشحالی. با این حال این کار را نکردم. حالا حتی اگر نتیجه امتحان قبولی من باشد من مردودم. من نتوانستم خودم را بشکنم. من شدم یک سد برای خودم. و چه چیزی بدتر از این…
زفاک
24/اسفند/96
سلام
تبریک میگم
سه هفته تلاشتون نتیجه نداد
خدا قوت