هوالشهید
بی تو یتیم شدهایم سردار. میبینی حال دلمان را. کاش واژهای بود تا عهدار بیان غممان شود. کاش واژهای بود تا کمی دردهایمان را به دوش بکشد. این روزها را چگونه تاب بیاوریم؟ نمیدانم با غم نبودنت چگونه سر کنیم؟ داغدار شدهایم. داغدار تو، مالک اشتر علی. کسی که حضورش برایمان نوید امنیت و آرامش بود. کسی که با بودنش دلمان قرص بود دشمن نمیتواند نگاه چپ به کشورمان بیاندازد. دلمان بیتاب شده است سردار. چشمانمان چشمه اشک است و قلبهایمان مملو از اندوه و غمی بی نهایت. مثل روزهای محرم بیقرار شدهایم. انگار کربلا دوباره تکرار شده باشد. با رفتن چه عاشورایی کردهای دلمان را. چه شوری به پا کرده ای سردار… برای ما تو تنها یک نفر نبودی، یک ملت بودی. خلاصه شهامت و غیرت همه مردان ایران. عصاره صلابت و شکوه. اسطوره ایمان و شجاعت پس حق داریم بی تو آرام نگیریم سردار. اما تو آرام بگیر. حالا نوبت تو است که آسوده چشم بر هم بگذاری. میدانیم حق نبود بعد از آن همه ایثار و جان فشانی مثل بقیه آدمها ساده از دنیا بروی. حق همه سالهای جهاد و مبارزه برای تو فقط شهادت بود. مرگی سرخ، شهادتی مظلومانه آن هم به دست شقیترین انسانها و چه عزتی بالاتر از این. باید اربا اربا میشدی تا سربلندی شوی. باید با رفتنت همه آنهایی که در خواب غفلت بودند را بیدار میکردی. باید با رفتنت جان تازهای به کالبدمان میبخشیدی. باید برای همیشه در قلبها جاودان میشدی و اینها همه جز با شهادت امکان پذیر نبود. حالا نوبت آسودگی تو است سردار. بعد از این همه شب بیداری و تلاش آرام بگیر. حالا نوبت ماست که چشم بیدار باشیم. ما باید جای تو به تلاش و تکاپو برخیزیم. باید پشت به پشت هم بدهیم و برای ایادی کفر رجزهای جانانه بخوانیم. حالا دیگر شعارمان نه ساز است نه تسلیم. ما تنها به نبرد با آمریکا میاندیشیم. باید خونبهای تو را مطالبه کنیم. باید آرزوی دیرینهات یعنی آزادی قدس را رقم بزنیم. قسم به سرخی خونت که شجره خبیثه صهیونیسم را نابود میکنیم انشاءالله…