هوالحق
«سیلی و اسارت ملازم یکدیگرند. اگر بیست سال جایی اسیر باشی، آغاز اسارتت درست زمانی است که اولین سیلی را میخوری! اولین سیلی حس غریبی دارد. یک دفعه ناامیدت میکند از نجات و خلاصی و همه امیدت به سمت خداوند میرود. خودت را دربست میسپاری به قدرت بزرگی که خدای آسمانها و زمین است. درد میکشی و تحقیر میشوی و این دومی کشنده است. تحقیر شدن من با اولین سیلی حدّ و حساب نداشت. داشتم از مرد عرب سیه چردهای سیلی میخوردم که با پوتینهایش روی خاک وطنم راه میرفت. سیلی خوردن از متجاوز دردی مضاعف دارد. برای تخمین درد یک سیلی ملاکی هست؛ اینکه کدام سوی خط مرزی باشی. اگر اینطرف، در خاک خودت باشی درد این سیلی فرق می کند تا آنکه آن سوی مرز در خاک دشمن باشی و من اینطرف، روی زمین خوزستان، سیلی خوردم، یک سیلی پردرد!»
“آن بیست و سه نفر” از “احمد یوسفزاده”