هوالحبیب
گاهی از صبح تا شب میدوی؛ اما باز هم آخر شب، برنامههای تیک نخورده در ذهنت چشمک میزنند. آن وقت دلت میخواهد تکثیر شوی به صد نفر، نه! حداقل ده نفر. ده نفر برای راستوریس کردن همه برنامهها کافی است. برای اینکه همه چیز مرتب و منظم باشد، بیکم و کاست. بیضربدر قرمز روی صفحه سفید کاغذ! بیاسترس و خوابهای پریشان.
اما میدانی جای این خیالپردازیها فقط توی داستانهاست نه واقعیت! علم حالا حالاها باید بدود تا به اینجا برسد. تازه اگر برسد؛ پس همچنان باید بدوی. فرصتها را دو دستی بچسبی و سخت و عمیق کار کنی. دلت را صابون بزنی و به خودت وعده بدهی. وقتی به ته مسیر برسی؛ میتوانی نفس چاقکنی. آن وقت، فرصت زیادی برای استراحت هست؛ فرصت خیلی خیلی زیادی.
#به_قلم_خودم
